پسر داییم ۱۰ سالشه بنا ب دلایلی اومده خونه پدربزرگم ک جفت خونه ماست بمونه ی مدت مامان باباشم پیشش نیستن
منم ی داداش ده ساله دارم خیلی باهم خوبن
ولی داییم اصلا نمیزاره پسرش شب اینجا بخوابه
الان زنگ زد بچه ۱۰ ساله رو ساعت ۱۱ تنهایی کشید تو خیابون و کلی داد و بیداد کرد ک حق نداری بمونی و اگ موندی خونشون فلان میکنم و بهمان میکنم درصورتی ک خونه خالم بمونه کارش ندارن
من و مامانم آنقدر ناراحت شدیم ک خون آزمون در نمیاد مگه می‌خواستیم بخوریمش یا چیزی ازش بهمون می‌رسید
شما باشین ناراحت نمیشین؟
نه
سری ک درد نکنه رو دستمال نمیبندن
خدایی نکرده چیزیش بشه صدتا صاحب پیدا میکنه
خونه خاله تون بچه هاشون چند سالشونه؟
نمیدونم والا حتما برای خودش دلایلی داره
راستش من بودم ناراحت میشدم ولی شاید زن داییت راضی نبوده یا شاید اون روزداییت ناراحت بوده مشکلی داشته عصبی بوده مثلا
شاید چیزی از داداشت دیده که نمیذاره
چی میشه گفت اختیار بچه شو داره
بعدم وقتی اینجوریه شما هم اصلا اصرار نکنید بمونه، خدای نکرده چیزی بشه دگ ولتون نمیکنه
احتمالا زن داییم دوست نداشته بمونه...
هر شب زن داییم زنگ میزنه داداشم رو میکشونه خونه بابابزرگم ک پسرش تنها نباشه ولی پسر خودش نباید بیاد خونه ما
انگار داداش من بی ارزشه یا عروسک خیمه شب بازی اونو پسرشه
شاید منظورش اینه به شما نامحرمه
