ده ساله عروسشونم مادرشوهرم وپسرای مجردش باهم تویه خونه بودن منو جاریمم هر کدام جدا حرمت جاریمو میگرفتن اما منو نه هرچی تحقیر و توهین و بی حرمتی بهم کردن پسراش مادرشوهرمم میدونست بی گناهم اماهیچ نگفت طرفداری نکرد که حداقل منو پیش پسراش شیرین کنه که ازم بدشون نیاد اما حتا خوبیامم نگفت و بدمم میگفت الان یساله مادرشوهرم زمینگیره میشورمش پوشک سوند رسیرگی البته جاریمم هست ولی بازم اونجوریه اما نامحسوس البته خیلی بهتر شده اما بازم بحثی پیش بیاد اصلا طرفداریمو نمیکنه بدختیم اینه این همه بدی کرده ومیکنه بازم میبینمشش دلم براش میسوزه ازاین حس متنفرم
قطعا خدا برات جبران خواهد کرد
ببین تو وظیفه ای تو نگهداریش نداری
اما بیا بهت یه چیزیو بگم از سر تجربه اگر کاری کردی براش برای رضای خدا انجام بده و منتظر و متوقع خوبی اونا نباش اما اگر کاری می کنی که احترامت نگه داره یا به چشمشون بیاد اینکار اصلا نکن به خودت احترام بذار و حرمت شخصیت خودت رو نگه دار اما همیشه مهربون اثباش
نکن
بیکاریااا
چی بگم دختر نداره
بخدا تو تین همه سال همه جور بی حرمتیشونو جواب ندادم شوهرمم میدونه گفتم که زشته اسمم سر زبونا بیفنه کلا ادم پرووی نیستم و همیشه روم نمیشه اما الان واقعا برای رضای خدا میکنم دیگه احترامم بگیرن برام ارزش نداره الان گاهی مادرشوخرم خیلی تشکر میکنه برام مهم نیست،و بارها اینو شوهرم گفته بهش ،اما با وجود بد بودنش دلم براش میسوزه بدم میاد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
