2777
2789
عنوان

جاری ام با مادرشوهرم صمیمیه

| مشاهده متن کامل بحث + 752 بازدید | 34 پست
بهتر بابا. بهت قول میدم یروز بینشون شکراب میشه من خودم با خواهر شوهرم عین خواهر بودم البته فقط من ب ...

خیلی بهشون رو دادی 

من رو نمیدم بهشون 

نه کاری میکنن برام نه کاری براشون میکنم 

البته مادرشوهرم واسه برادرشوهرم و خواهرشوهرم خیلی خرج میکنه 

چون ما دور گرفتیم خرج ما نمیکنن .و منم میگم بهتر منت سرمون نباشه 

ولی وقتی ازمون توقع مالی دارن حرصم درمیاد 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بهتر بابا. بهت قول میدم یروز بینشون شکراب میشه 


 من خودم با خواهر شوهرم عین خواهر بودم البته فقط من بودم اون بظاهر بود . اینقد بدردش خوردم ک نگو یعنی خونه من پاتوقش بودا اینقد ک راحت بود اخه طوری رفتار کردم ک عین خونه خودش باشه حتی گفتمش اگه گرسنت بود خودت برو تو یخچال هر چی بود درار بخور اصلا ب این فک نکن ک خونه منه گفتمش خونه داداشته و توهم حق داری خونه داداشت راحت باشی خدا رو شاهد میگیرم هر موقع غذای خوب درس میکردم زنگ میزدم بهش ۷سال تمام خودم میزنگیدم بیا خونم با اینکه خونشون تا خونم شاید سر هم ۵دیقه بود با ماشین شایدم کمتر یهفته یهفته میموند اینقد ک خیالشو راحت کردم از همه لحاظ. دست اخر فهمیدم چ ذات کثیفو پستی داره شوهرم ک اینجا نبود اصلا زنگم نزد ک خوبی بدی چیزی نیازته یا ن . هیچکدومشون سر نزدن بهم حتی حالمونم نپرسیدن یا مثلا میومد خونم خدا شاهده ی لیوان جابجا نمیکرد یعنی جارو ک میکردم بلند نمیشد دراز کشیده من باید زیر پاشو جارو میزدم خدا شاهده اینقد بود ک از شدت پا دردم لنگون لنگون راه میرفتم این خانم ابدا پا نمیشد کمک بده بعد شوهرم ک بلند میشد بدو بدو میگفتش داداشی تو بشین من کاراتو میکنم خدا شاهده همین داداشش یکبار زنگ نزد ب خواهرش بگه بیا خونمون همیشه خودم میزنگیدم فک کن کوچیکتر ک بود حمومش میکردم لباساشو میشستم بهترین غذاها رو جلوش میزاشتم از پارکش بگیر تفریحش خونه پدرم خونه فامیلام همجا میبردمش ک دلش نگیره حرفمم این بود مادر ندارع حداقل زن داداشش بشع رفیق فابش درد بی مادریو کمتر اذیتش کنه . دست اخر خانوم خانوما منو میبینه منتظر سلام منه تا سلامش نکنم سلام نمیدع تا حرف نزنم باهاش حرف نمیزنه باهام ‌ منم سپردمش ب خدا شدم یکی لنگه ی خودشون فک کن هفت ساله من عروسشونم یکیشون حتی هم خواهر شوهر بمن نگفته بیا خونم . فقط چندبار قبلا غذا بردم براشون پدرش با کمک پسرش تهمت دزدی زدن بهم ک دیگع پامو برا همیشه بردین تازه چ توهینا ک نکردن بعد ک فهمیدن من دزد نیستم و دزدی نکردم اصلا زدن زیرش انگار ک خواب دیده باشم هیچکس معذرت خواهی نکرد ازم ولی من در عوض تموم بدیاشون چ خوبیا ک نکردم در حق دخترش اخرشم دخترش یکی عین باباش شد شوهرمم ب پدرش گفت دراومد گفت مگه این چیکار کرده برا دختر من . اینو خوب فهمیدم حتی اگه خودتو تیکه تیکه هم کنی برا ادمی ک ذات نداره فایده نداره یروزی خودشو رو میکنه اینم ک دیگه بچه ی همون پدره دیگه ....منم برا همیشه قطع ارتباط کامل کردم سالهاست شمارشونو ندارم حتی از اینستا از همجا ک ممکنه منو چک کنن بلاکشون کردم یعنی مو بمو پیداشون کردم بعدم مسدودشون کردم اینقد ک دلم شکسته ازشون همیشه هم میگم ب شوهرم اگه قرار باشه جایی بریم فقط بریم ی کشور دیگه ک هیچکسو ک تا الان دیدم دیگه نبینم حالا منظورم خانواده خودشه ..ببین اینام دیر یا زود یکیشون بد ذاتی می‌کنه رابطشون خراب میشه خیالت راحت . پس تو فکر نرو 

خیلی بهشون رو دادی من رو نمیدم بهشون نه کاری میکنن برام نه کاری براشون میکنم البته مادرشوهرم واسه بر ...

کاملشو نوشتم برو باقیشو بخون هنگ میکنی بگم با کیا اومدم سیزده بدر تازه اینا هیچی نیست ک اینجا گفتم سالهاست دارم میکشم ازشون

دوست داشتم منم عادی و یا صمیمی باشم ولی اونا جنبه اشو ندارن

منم مثل تو بودم زیاد عذاب دادم خودمو اما الان میفهمم چقدر به خودم خدمت میکنم با فاصله گرفتن به خدا ارزششو نداره و بین اونا خم اون چیزی که میبینی واقعا نیست سر وقتش بهم میخوره بینشون

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز