تازگی ها از پدرم متنفر شدم!
متاسفانه
انگار تمام اتفاقاتی که در گذشته برام افتاده بالا اومدن
من خودم کارمندم مجردم، فقط غذام رو پدرم تامین میکنه از 18 سالگی
میدونم بر عهده ی خودمه همه چی
اما آیا نمیتونه گاهی پولی به حسابم بزنه بگه برو چیزی بخر برای خودت؟ حتی پول یه شال مثلا به خدا به اینم راضیم
دارا هم هست منظور میتونه
یکی دو بار هم گفتم عوض همدلی گفته خوب میکنم نمیزنم و ازین حرفا
بسیار هم متقعد هستن خب اگر معتقد هست باید برای زن و بچه ش نفقه بده در حد توانش
حالا اینا به کنار
کتک هایی که تو بچگی سر رنگ لباس خوردم
ارزش هایی که برای دیگران قائل بود برای من نه
نگاهی که به عنوان نوکر جلوی خانواده ش داشت
چرا ما باید بدون محبت کسی اونو دوست داشته باشیم؟
وقتی راه میره میشینه و ... خدا منو بکشه اما متنفرم ازش