سلام دوستان من کلا زیاداجازه ی دخالت به دیگران توی زندگی شخصیم و تصمیماتی که من و همسرم میگیریم به دیگران نمیدیم از صبح که پاشدیم با همسرم که بریم آرایشگاه و دنبال اینکه گل بزنن به ماشین و .... فامیل همسرم اومده بودن جمع شده بودن خونه ی پدر شوهرم خلاصه اینا شروع کردن که وااای دیروز نرفتی آرایشگاه برا ابرو و وای چرا پاکسازی نرفتی و وای دختر تو چقدر ریلکسی و چرا نمیرید تو جنگل و لب دریا عکس بگیرید و ...
حالا تموم خاله هاش اومده بودن همون سالن که من بودم و هم تو کار من بودن و نظر میدادن همم میخواستن خودشون زیبا ترین باشن حالا از حف نگذریم همه به نوعی زیبایی دارن و خوب شدن خدایی ولی من دوست داشتم مدل تقریبا باز بزنم موهامو دوتا خاله های همسرم به اتفاق گفتن صورتت کوچیکه بهت نمیاد ، خلاصه که شاید اونا خیر منو راجع به این مسئله میخواستن ولی چون نپرسیده نظر دادن از چشم من شدیدا افتادن
وایییی توی عروسی نمیدونم چرا همه حس میکنن حق نظر دادن دارن. فقط عروس و داماد نباید نظر بدن بابا بتمر ...
همسرم شب عروسی گفت ریحانه تنها کسایی که توو عروسی ها مهم نیستن خود عروس دامادن ولی من سعی کردم با کارام و رفتارام بهترین شب رو داشته باشه و فشاری روش نباشه خودمون رو زیاد در جمع قرار نمیدادیم