مادرشوهرم زنگکزد بشورم بهش گف بیا نهار ببر من نهارم اماده بود بهش گفتم میری نهار مادرتو میاری میخوری نهار من میره سطل اشغال عصبی شدم بم میگه دس وردار از این اخلاقت خب حق دارم دیگه من تو این هوای گرم دارم براشون زهرمار درست میکنم اونوقت میره نهار مادرشو میخوره تازه فقد برا پسرش فرستاده بود نشست خورد عین خیالشم نبود من الان از حرص و عصبانیت دارم منفجر میشم😡 منم اخمامو زدم توام دو لعمه از نهارم خوردم و پاشدم اونم نشست یکم اخبار نگا کرد منم محلش نزاشتم گم شد رف سرکار
چقدر سخت میگیرن🫤 من بودم میگفتم اخ جون دیگه شام نمیزارم 😂
عین خیالت نباشه
حالا سلطان سلیمانه مگه مهم باشه کدوم ناهار رو بخوره
دوبشقاب غذاست دیگه بعدا خودت بخور کیفشو ببر
اون رفت سرکارمادرش هم رفت سراغ خواب عصر توچرا جوش بزنی؟؟؟؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
54 ثانیه پیش
54 ثانیه پیش
57 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
