یه چن ساعت پیشم تاپیکشو زدم🤣گفتم باز ببینید کمی خنده بیاد رولبتون اخه نی نی سایتیا گفتن بامزه بود
چند شب پیش دوتا از خاله هام شهرشون تصمیم میگیرن بیان خونمون بعد قرار بود شب خونمون بمونن بعد 4تا از پسر خاله هام بودن اون شب، بعد من شنیدم ک انگار شوهر خاله کوچیکم قرار نیست بمونه و میخواد بره و اگ اون میرفت خاله هام همشون میرفتن و دلمون میخواست بمونن ولی من اشتباه شنیدم پسر خاله هام با داداشم اینا میخواستن برن خونه داییم پیش داییم شب نشینی کنن
بعد ب خالم گفتم که خاله امشب رو بمونید وگرنه دفعه ی دیگ خونه ی شما شب نمیمونیم میریم خونه فلانی بعد پسرش یهو میاد تو اشپز خونه میاد میگه ک مامان ما میخوایم بریم بعد خالم برمیگرده میگه ب پسرش جلو من😐که فلانی(یعنی من) میگه پسرا باید شب بمونن وگرنه ما دیگ نمیایم خونتون حالا قیافع من😐😳!!!! بعد گفتم برای اینکه سوء تفاهم نشه من کلا کاری ب جمع پسرا نداشتم میخواستم خالم اینا بمونن حالا میگم ک خاله بچه ها رفتن هم رفتن شما بمونید حالا خلاصه پسرا میرن بعد میخواستن شب خونه داییم همه موافق بودن بمونن پسر خالم داداشم اینا و بقیه رو مجبور میکنه برگردن خونمون ساعت2شب گفت نه باید برگردیم بریم خونه خاله (یعنی خونه ما) 🤣فاصله ی خونمون تا داییمم ۳۰دقیقه است وقتی امدن برگامون ریخت🤣بعد سر ناهار داداشم گف فلانی گف حتما برگردیم
همون شبش خالم یه هدیه دادبهم پسرش قبل رفتن میگف مامان مامان با صدای بلند بعد یهو دید من کنار مامانش ایستادم لباساشو مرتب کرد صداشو اورد پایین🤣گفت تموم این دختر عاشق منه