خلاصه و کوتاه بگم نوه ی خاله ی بابام همش دوست داره یه جرت و مدته بپرونه آخه کسی نیست بهش بگه تو رو سننه 😓
چند روز پیش دعوت شده بودیم یه مهمانی پدرم رفته بود جایی نمیتونستیم با هم بریم بابام گفت فلانی میاد میبرتتون من و مادرم از ساختمون اومدیم پایین نه سلامی نه چیزی گفت حدیث خانم اون لباس سیاهتون بود که آبجی حنانه دوخته بود خیلی به تنتون شیکه البته این لباس آبی هم که پوشیدید خیلی قشنگه در کل خودتون قشنگ باشید همه چی به روتون قشنگه
😶دقیقا با همین جمله بندی های نامنظم!! من و مادرم موندیم این چرا اینجوری میکنه یه بار دیگه هم عروسی رفته بودیم خلوت تر که شد ایشون اومد گفت حدیث خانم ، میشه حدیث صداتون کنم؟ منم گفتم نه قیافه اش رفت تو هم بعد گفت خیلی لباس به تنتون نشسته میخواید ازتون چندتا عکس بگیرم من دوربینم خیلی خوبه بعد شما یه شماره ای چیزی بدید من براتون بفرستم؟
😶کلی چیز دیگه هم هست من نمیدونم واقعا شما میگید چیکار کنم؟