چقدر من سر این خونه ی بابام رفتن و نیومدن شوهرم باهم دعوا کردیم نمیدونم سر محدود کردن من
بعدش دیگه اهمیت ندادم که میاد یانه خودم رفتم هفته ای یه بار نصفه روز وبرگشتم،حالا این بار بهم گفت اونا تورو بیشتر از چند ساعت تحمل نمیکنن
عزیزم من با همسرم سازش کردم باهاش دوست و رفیق شدم دیگه هیچی از مشکلاتم به خانواده ها نگفتم خیلی روزای بدی گذروندم مشابه خودت ولی دیگه بخاطر پسرم صلح کردم
نشستم یه بار واسه همیشه سنجیدم جام کجا بهتره؟چه جایگاهی دارم اگه برگردم خونه ی بابام؟نوکرداداشام بشم سرکوفت بزنن خودت خواستی خودت کردی؟چند بار قبل بچه قهر رفتم روی واقعی اوناروهم دیدم
حداقل اینجا راحتم واسه سه نفر کار میکنم هر چی بخوام میخورم میپوشم میخوابم تو سکوت
توام به حرفهای من دقت کن فکر کن ببین تمرکز رو از شوهرت بردار کجا رفت چیکار کرد با ننه شد چی گفتن
باهاش دوست شو رابطه رو ترمیم کن دو هفته یه بار میری پیشه خانواده ت دوروز بمون کافیه
یکم نفس بکش نمیگه مانتوت کوتاهه بگو باشه عزیزم بریم یه لباس مناسبتر بخریم اونوقت دهنش بسته میشه