جریان تو تاپینگ قبلی گفتم
خواهرم ۲۰سالشه تا الان هیچ ارتباطی با پسر نداشته یه خاستگار داغون داشت سنتی امده بود
یه مدت انگستر بهش دادن از چند جا شنیدم
پسره شره انواع دعوا داشته اسلخه اسید و ... با هیچ کدوم از اعضا خانواده ارتباط نداره نه عمو نه دایی سر میراث داعوا کرده عمو هاش انگشت این بریدن اینم با اسید گرفته دستش تهذبد کرده
اینا رو که شنیدم داد بیداد حق ندارین بدین بهش
ولی خانواده من پول چشمشون کور کرده اینقدر تو گوش خواهرم خوندن خام شد
پسره نه که خوش سر زبون بود خام احساسات شد
ولی من دلم نیومد بیخیال بشم اینقدر پا فشاری کرد نامزذی بهم زد
مدتی که بهم خورد اخم تخم خانوادم تمومی نداشت مدام تیکه مینداختن بهم جلو شوهرم بخت خواهرت بهم زدی پس فردا شوهر ندار داشت مثل خودت عذاب وجدان نمیگیری شاید پسره بعد ازدواج اروم میشد اینا
منم دیگه تصمیم گرفتم نرم خونه پدرم تو این دو هفته که نرفتم دوباره امده خاستگاریش عقدش کردم به من نگفتن🥲دلم خیلی خیلی خیلی شکست