خواب دیدم
که خونمون فرش خوب نداشته وچندتا از فامیل اومدن اونجا نماز میخونن بعد پدرشوهرم گفت من گفتم حالا تو جوری پذیرایی میکنی سربلندمون میکنی منم گفتم فرشامون بیرون شستم بعد یواش شوهرم صدا کردم
بریم بیرون غذا بگیریم
انگار داشتیم توی جاده جنگلی ناشناس میرفتیم هی به شوهرم میگفتم چرا چراغ ماشین روشن نمیکنی الان ی جا میزنیم اون فقط امتناع میکرد یهو من دست زدم چراغا روشن کردم ماشین جلوییمون که توتاریکی ماشین شاسی بود با روشن کردن چراغا ایستاد وبرگشت سمت ما وحالت ترس بهم دست داد شوهرم گفت خوب شد راضی شدی وقتی نزدیک شد ی پراید قدیمی ما بوده وبی پلاک بود
تعبیر تفسیری داره هم