2777
2789

بچه ها ۳ نفری ، من و مامان و بابام رفته بودیم خونه داییم(من سه سال بود ندیده بودمشون) یه نفر(مهم نیست کی!) دعوا راه انداخت و بقیه سفرو دو نفری (من و..)رفتیم امامزاده جدمون من کل مسیرو ناراحت بودم و بی صدا اشک میریختم و دختر داییم با اینکه بینیش عمل بود بخاطر من اشک میریخت(زن داییم گفت گریه نکن دختر برای بینیت خوب نیست،دختر داییم گفت : چی میگی تو؟چرا باید به محدثه خوش نگذره؟!) 

[بچه ها دختر داییم تنها کسی بود که برام اشک ریخت و رفیق دوران بچگیم بود و تنها رفیق!]

آخر سفر ازش خداحافظی کردم و ناخودآگاه بهش گفتم :

[مری شاید دیگه هیچوقت نبینمت "حلالم کن"]

اونم گفت،نهههه این چه حرفیه آجی❤️


یه مدت بعد (از اینجا به بعد جالب و تلخ میشه)

من دو خواب متوالی عجیب دیدم...


اولی: دختر داییم بود که توی به جاده ی تاریک که هیچ ماشینی نبود از یه ماشین پیاده شد و اومد سمت مامان و بابام و با اونجا سلام و علیک کرد و منم اون طرف مامان و بابام وایساده بودم و منتظر بودم که به منم سلام کنه،ولی نمیومد پیشم، خودم بهش سلام کردم و اون بااینکه بمب مهربونی بودخیییییلیییی سرد بهم سلام کرد و با مامان و بابام ادامه داد احوالپرسی رو ...!


دومی:خواب دیدم پسر داییم میخواد ماشینشون رو ۹۹ میلیون بفروشه و به خریدار میگه اگر بابام مشکل نداشت بخدا نمیفروختم بابام میخواد عمل کنه و حالش بده!


من از خواب پاشدم و فکرم خیییلی مشغول بود!

عصر برای اینکه حال و هوام عوض شه خواستم برم بازار ترشک بگیرم بخورم و مسیرو پیاده رفتم ..

یهو بااینکه خیلی مسافت کمی رو طی کرده بودم همینجوری دلم خواست ۵ دقیقه رو نیمکت بشینم(بچه ها در مورد من امکان نداره بین پیاده روی استراحت داشته باشم! ولی اون دفعه ۵ دقیقه استراحت کردم و مجدد راه افتادم)

خلاصه رفتم و رفتم به یه خیابون سر چهارراه که رسیدم داییم رو دیدم!!!!! همونجا از شوک ، کپ کردم!!!!![حالش خراب و صورتش کبود و بشدت حواس پرت!!!!]دقیقا دوقدمیِ من بود ولی ندید منو..!


درگیر و مشغول فکر و خیال بودم و نگرانِ داییم!! ولی 👇


بابام شبش اومد خونه و با چشمای قرمز و اشکی گفت:


مری مُرد...........💔[پرونده ی قتل مری یک ساله که بازه ، مرگش شبیه به الهه جان بود]


بعد از فهمیدن خبر سفر همیشگیِ مریِ عزیزم،خوابش رو مرتب میدیدم..

تو خواباش با همه خوب و با من سرد بود...

یه بار تو آخرین خوابم ازش باتندی بهش گفتم:

این چه اخلاقیه مری؟!واقعا متاسفم برات!!!

بهم گفت :

بخدا اگه اینجوریم بخاطرِ خودتم آجی...❤️💔

دیگه هبچوقت خوابشو ندیدم...


براش یه صلوات بفرستین عزیزای دلم🥲❤️

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

ای وای 💔خیلی ناراحت شدمهنوز پیدا نکردن قاتلش رو و اینکه چرا اینجوری شده بوده اصن؟

پیدا شده ولی علی رغم شواهد و مدارک آزاده به قید وثیقه...

باباش نظامی بازنشسته است و میگن پارتی داره...

چه بد بی عدالتی موج میزنهانگیزه اش برای اینکار چی بودهبهش تجاوز کرده؟

آزمایش ها میگن تجاوز صورت نگرفته (البته بنظرم تشخیص بعد از ۲۱ روز دقیق نیست)

ولی میگن جسمش رو آسفالت کشیده شده...


داییم خیلی ساکت و مظلومه.. تو اون ۲۱ روز که حیران و سرگشته بود و دنبال دخترش می‌گشت رفت مغازه ی پسره و فقط یه جمله گفت:

"تو رو خدا دخترم کجاست؟"

پسر یک آدم با نفوذ...تازه سابقه خروج از شهر با ماشین بدون پلاک هم داره ولی گردن نمیگیره💔💔

عزیزم خب ب چ دلیل ؟ دشمنی داشته چی شده؟ چجوری دزدیده و کسی نفهمیده؟ تعقیب کرده ایا؟ 

وایییی خدایا 

عزیزم خب ب چ دلیل ؟ دشمنی داشته چی شده؟ چجوری دزدیده و کسی نفهمیده؟ تعقیب کرده ایا؟ وایییی خدایا

مری با یه آقایی آشنا میشه (به ظاهر معصوم) ..

اون پست فطرت بااینکه زن و بچه داشته وارد آشنایی با مری شده بود..

مری میفهمه و با آقاهه برخورد شدید میکنه که حق نداری مزاحم من بشی آقا!

خجالت بکش شما متاهلی و...

ولی آقاهه تهدیدش میکنه و میگه باید با من ازدواج کنی..

 یه روز مری میره سر کار و دیگه بر نمیگرده...

جسد که چه عرض کنم (تکه تکه شده اش) کنار رودخونه پیدا میشه💔

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز