من وقتی پدرم فوت کردم مادرم ۲۸ سالش بود بادمه پول نداشتیم یه ادامس بخریم یادمه مامانم شبا تا صب گریه میکرد یادمه بعضی شبا مامانم شام نمیخورد چون غذامون کم بود قشنگ یادمه ناراحتیاشو و خیلیییی چیزای دیگه
ولی پدر بزرگم دولت پدرتو برد وخورد راحت نمبخشمش همشم ادا اینکه بدون شما میمیرمو در میورد
ولی الان کل خانوادش میسوزن مارو میبینن چون هرچی که میخوایمو مادرم برامون ساخت خداروشکررررر
مامانم از همه پول قرض میکرد کیک بخره بده ما ببریم مدرسه یا شام نداشتیم خودش نمیخورد ولی خانواده پدریم همشوووون حسودیشون میشد و الانم که خیلیییییی دارن میمیرن
قربونت بشم مامان الان یاده اون روزا افتادم دلم گرفت هروقت فکرشو میکنم گریم میگیره چه روزای بدی بود هوففففف و خداروشکر که الان همه چی داریم و بهترین زندگیو داریم
با اینکه کل دولت پدرمو بردن
الان زندگیمون جوری شده که دوتا بچه های خالم که خالم فوت شده و پدرشون ولشون کرده هم ما داریم نگه میداریم