من كه دوستشون ندارم ديگه اصلا
زندگيمو نابود كردم كه زندگي اونا رو بسازم
خودم مستاجر بودم و هر ماه ميليون ميليون پول به ننم ميدادم كه برو هرچي دلت خواست بخر
هرهفته پنجاه هزار تومان ش ارژ براش ميخريدم
ده ميليون به بابام دادم و قيدشو زدم گفتم نميخوام پس بدي
سيسموني گفتم برام نخريد شوهرم ميخره همشو
كاري نبود واسه اينا من نكنم
لعنت به وجود بي لياقتشون
ناراحتم فقط از بي لياقتي شون