در باز نکن بگو که حالم بد بوده من سر همین داستان با همسایمون دعوام شد مامان من مریضه بعد همش بچش رو میاره مامانم هم هیچی نمیگه احترام میزاره
چند وقت پیش بچش رو آورده بوده خونمون من نبودم بعد رفته بوده تو اتاقم تموم لوازم آرایشی هامو خراب کرده بود همش ریخته بود رو قالیچه منم دیگه نزاشتم بیاد
گفت برای چی در باز نمیکنی چطور برا دختر دایی هات باز میکنی برا ما باز نمیکنی
پس مامانت هم الکی میگه مریضه
منم نه گذاشتم نه برداشتم هر چیزی از دهنم در اومد گفتم