من نشستم ی لحظه دکتر اومد برگمو گرفت تند تند خوند بعد گفتم اون چیزایی ک میخامو بعد گفت چ سخت خلاصه رفت سریع منم رفتم رو تخت دراز کشیدم فک کردم ی بار دیگه دکتر میاد ک صحبت کنم باهاش و تکرار کنم حرفامو اما من همونجا یهو بیهوش شدم و بعد عمل شدم خیلی ناراحتم و وسواس گرفتم ک نکنه خوب به حرفام دقت نکرده