چقد نامرد
چجوری روش شده اصلا
منم ی وقتایی اینجوری میشم ک جا برا نشستن نیس
ولی این خیلی ضایس عکس بگیری بفرستی برا مامان بابای طرف
شاید به خاطر اینکه به پدر مادرت ثابت کنه افسردگیت برگشته عکسا رو فرستاده احتمالا بهشون‌می گفته باور نمی کردن و مادرت هم به برای اینکه از اون فاز بیای بیرون زنگ زده غر زده بهت کلا قصدشون کمک به حالت بوده ولی بلد نبودن چطور باید رفتار کنن
مرد وزن باید لباس هم باشند
یک وقتهایی هم برای مرد وهم برای زن پیش میاد که خیلی بی حوصله میشن،
این روزها میگذره ودرست میشه، ولی عکس العمل ها، تو شرایط سخت تو ذهن میمونه
اون آقا باید خانمش را همراهی میکرد،
چند روزی تو خونه کمک کنه تا رابطه ها محکم تر بشه،
نه اینکه بخواد با تهدید حرفش را به کرسی بنشونه
نمیدونه که ضررش به خودش میرسه
وقتی زنش ازش دلسرد بشه، تا مدتها حتی در هم آغوشی ازش متنفر میشه.
اصلا شوهرم فکر کنه من مُردم روی مبل ،اونم میتونست به برکت خدا احترام بگذاره غذا خورده سفره رو جمع کنه نمیتونست همین یه کار که به قول شما ثانیه وقت نمیبره رو انجام بده ؟
من دو روزو کلا خواب بودم نه از خوشی
از حال بدی ،متوجه نمیشی چون دچار افسردگی نشدی ممکن بود هر آن بازم کارای یکسال پیشمو تکرار کنم از حرص و هجوم افکار متوجه نشدم چجوری دو روز فقط خواب بودم انگار کما رفتم
..
توکل کن به خدا... ایمانت رو قوی کن... تا می تونی قرآن بخون معنی قران رو هم بخون حتما صدای قرآن تو خونت باشه آروم میشی صبح که از خواب بیدار شدی یه موسیقی شاد بزار برقص ورزش، کن گور بابای هر کی که به تو. بدی کرده... از زندگیت لذت ببر هر روز بهتر از دیروز میشی یکم گردنت رو. کلفت کن حرف دیگران برات اهمیتی نداشته باشه اگر نه هر روز داغون تر از دیروز میشی قوی باش
عزیزم شوهرو انقد بدبیاری ک کوفت کنه ی سفره جمع نکنه
مگه نوکرگرفته فک میکنه صابکارشه حقوقشو میده یا رفته رستوران
چی ازش کم میشه میبینه زنش بدحاله یسفره تاکنه میمیره؟
انقد شوهرارو بدبار میارین ک پرو میشن دم درمیارن
عزیزم به نظر من شوهرت از ترس عکس العمل نا به جای شما با توجه به سابقه خودکشی که داشتی به پدر و مادرت اطلاع داده تا خدای نکرده اگه اتفاقی افتاد نگن چرا خبر ندادی. می خوان شما رو به تحرک وادار کنند که از این وضعیت دربیای. و گرنه اکثر ما خانما یه روزایی این حس و حال رو داشتیم و لااقل رفتار یک مرد باید مثل شوهر شما می بود. به نظرم با توجه به اوضاع روحی شما زیاد هم کار بدی نکردن
نه شوهرم حرفاش باعث شد دوباره حالم بد شه
وگرنه پریروز صبح خوب بودم میخواستم بشینم درس بخونم
..خودش حالمو بد کرد ،با کار امشبش حالم بهتر شد انگار شُک وارد شد با تمام نفرت کارامو کردم رو دور تند ،
خونه تمیز شد ولی این رابطه عین قبل نمیشه
خودش باعث شد حالم بد شه بهم گفت لک هات کار خداست به من چه
آتیش زد به من انگار من گناهکار بودم و تاوان کارم نابود شدن پوستمه
بهم انگ دیوونه بودن زد بحثمون شد
و دیگه منم رفتم تو کما تا امشب که برداشت عکس خونه رو فرستاد بابام
به هر حال با دید مثبت بهش نگاه کن. شما باید شاد باشی. بعضی ها دلشون می سوزه ولی نمی تونن خوب نظرشون رو بگن. چون دیده نگران لک های پوستی هستی این حرف رو زده. عکس فرستادن به پدر هم واسه این بوده که شما وادار به تحرک بشی و حال روحیت بهتر بشه. اگه افسردگی رو بتونی درمان کنی باقی مشکلات خود به خود درمان می شن. سعی کن الان که بیداری بری بیرون با آهنگ یه خورده ورزش کنی یا بدویی. اینو واسه خودت تبدیل به یه وظیفه هر روزه کن
