2777
2789
عنوان

الان مونده بودیم سر خیابون منتظر تاکسی بودیم▫️▫️▫️

| مشاهده متن کامل بحث + 1419 بازدید | 71 پست
داداشم باهام بود بزرگتره از خودم و همیشه اسپره فلفلی و چاقو باهاشه گفتم چیزی نمیشه

عزیزم خدایی نکرده اتفاقی بیفته و برادرتون از چاقو استفاده کنه ایشون میفتن تو دردسر

بهتره سوار نشید

این ادم ها خطرناکن

خیلی بودن برادرتون نمیتونه تاثیربزاره اگه دزد و جانی باشن

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من ی بار اولین بارم بود این مسیر میخواستم برم جایی اونجا هم تاکسی دیر میاد منم گفتم سنی ازش گذشته سوار بشم بعد دیدم فقط ازم سوال میمرسه منم خوب ج نمبدادم کوتاه بعد به مقصد رسیدم بهم گفت شمارمو بدم وای موندم دیگه توبه کردم فقط سوار تاکسی میشم شده ی ساعت هم وایسم

هرکی امضای منو خوند ی صلوات بفرسته شاید خدا قبول کرد زجری که از بچگی با از دست دادن مادرم کشیدم ارامش از خونمون رفت دیگه برنگشت دوباره بگرده هرچند محال میدونم ارامش واسه خودم نمیخوام ولی واسه خانواده ام میخوام سروسامان بگیرن نمیدونم تاوان چه گناهی رو سی ساله پس میدیم تمومی نداره خدایا فراموشمون نکن

دقیقا انقد فوششون دادم تو دلم حالا اون محله که مونده بودیم منتظر تاکسی همه همو میشناسن طرف نگفت شاید ...


منم ی روز از مدرسه پسرم داشتم میومدم ماشینی اومد جلوم وایساد بعد اومد دنبالم گفت ماشاالله ماشاالله بهت چشمک زد سریع زنگ زدم ب همسرم گفتم ولی آقاهه رو نشناختم من اصن نگاش نکردم ی لحظه گفتم فامیله داره شوخی می‌کنه بعد دیدم غریبس بدنم شروع کرد لرزیدن و بهش فحش دادم


نفهمیدی نفسم به نفست بنده😭آدم مگه نفس کشیدنشو یادش میره که من تورو یادم بره عروسک قشنگم غم بی پایانم خواهرنازم😭🖤دارم از نبودنت میمیرم دق میکنم خیلی تنهام ،خیلی بی کسم بدون تو😭من بی تو بودن رو بلد نیستم دلم تنگ شده واست 🖤💔مگه تحمل من چقدره😭خاطره هامون دارن آتیشم میزنن دارم دق میکنم من نصف عمرم باتو گذشت باتو هم بازی بودم باتو بزرگ شدم قد کشیدم 😭😭😭من چجوری بدون تو دووم بیارم چجوری تحمل کنم ما یه دیقه ازهم دورمیشدیم سریع بهم زنگ میزدیم الان چکارکنم😭دقیق روزی که قرار بود بیایی پیشم همون روز وهمون ساعت خبر فوتت بهم رسید چقد پریشون بودم شکه بودم اونجایی که بهم میگفتن دیگ تنها شدی دیگه خواهر نداری خیلی واسم دردناک بود وقتی توی جیغ زدنام بخودم میومدم دیگه ندارمت وتاابد باید دلتنگی وحسرت دیدنتو بکشم یخ میکردم یه لرز بدی میکردم اونجا فهمیدم چه خاکی توسرم ریخته شده اونجا که التماس میکردم بزارن ببینمت اما نزاشتن اونجا که صدام گرفته بودوبا تمام وجود صدات میزدم اما جوابی بهم ندادی فهمیدم بدبخت شدم 😭💔🖤منو تو باهم مُردیم اما اونیکه خاک شد فقط تو بودی😭تروخدا بیا حال روروزمو ببین ببین ازاون ادم شاد به کجا رسیدم عین دیوونه هام گریه میکنم بغض میکنم اشکام میریزن حتی دم درخونت میرم آتیش میگیرم قلبم مچاله میشه💔ماکه ثانیه ب ثانیه باهم بودیم ازهم جدانمیشدیم پس الان چجوری که الان تو اونجایی من اینجا چراباهم نیستیم هان خدا چرا💔😭🖤همه تو زندگیشون یبار میمیرن اما من چند ساله هرروز هرشب هرساعت وثانیه دارم از درد بی تو بودن میمیرم🖤😭😭😭😭من الان کجا برم کجا رو بگردم توصورت کی توچشمای کی نگاه کنم توروببینم هان بهم بگو😭🖤🖤🖤🖤😭دردت بجونم من دارم میمیرم تو روخدابام اینجورنکن بابا من ادم این داغ ودوری نیستم بخدا😭😭😭دلتنگتم  عروسکم😭😭😭🖤 بامن از درد حرف نزنید هیچ دردی بالاترازاین نیست که تیکه از وجودتو زیر خاک دفن کنن😭😭تا روزیکه بمیرم وبیام پیشت باید تو حسرت دیدنت بسوزم وبسازم 😭🖤🖤🖤عشق آسمونیم غمت سنگینه دلم داره از ندیدنت میجوشه 😭😭دلم واسه روزای باهم بودنمون تنگ شده خیلی دلتنگت و بیقرارتم🖤😭الان از نظر روحی نیاز دارم بیام کنار سنگ قبرت دراز بکشم دست روی سنگ قبره سردت بکشم وگریه کنم تا این بغض  بشکنه وولم کنه😭😭😭😭اما این بغض هیجوقت نمیشکنه 

فک کردن شما دور از جون مثل ننه خودشونی

بهترین کامنت

فقط 1 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

به دلیل مشکل فنی سایت با این اکانتم . ⇜ "نخستین گام برای از میان برداشتن یک ملت، پاک کردن حافظه آن است. باید کتاب‌هایش را، فرهنگش را و تاریخش را از بین برد. بعد کسی را گمارد که کتاب‌های تازه‌ای بنویسد، فرهنگ تازه‌ای جعل کند و تاریخ تازه‌ای بسازد...”.ملت هارا از تاریخشان دور نگه دارید در این صورت راحت کنترل میشوند.⇝☚ تاریک اندیشان می‌خواهند زنان را درسیاهینگه دارند ؛آن‌ها ازروشن شدن ذهن زن می‌ترسند؛چون می‌دانند زن بداند، به کودکش هم یاد خواهد داد ... ☛

دقیقاااااا دیروز با خواهرم لب خیابون منتظر بابام بودیم . کلی ماشین نگاه میکرد و بوق میزد و وایمیست ...

حالا یه پسر ۲۴ ساعت بمونه سر خیابون کسی بهش بوق نمیزنه چه برسه نگه دارن

دختر عمه ام با عمم بوده ، عمم خیلی پاش درد می‌کرده ، رو بلوک های جوی آب نشسته بوده


دختر عمم سه چهار متر جلوتر می‌خواسته تاکسی بگیره ، می‌گفت چند تا ماشین وایمیسادن ، تا می‌خواسته بره عمم و بیاره و میدیدن عمم باهاشه ، گاز میدادن میرفتن🫠🫠🫠🫠

اگر بهشت نصیبم شد ، منتظرت میمانم ♥️ 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته