من کلاس هفتم بودم از هر جهتی بلوغ شده بودم فهمیده بودم هیچکس حق گول زدن منو نداشت. برای همین بود مادر و پدرم به من اطمینان کامل داشتن و رفت و آمدم به مدرسه و کلاس زبانم تنهایی بود یعنی مثل بعضی دخترا نبودم که میپیچونن میرفتن با پسرا. یه روز داشتم برمیگشتم ۲ تا مرد بودن بهم گفت میشه بری باشگاه آخر کوچه دخترم اونجاس بگی بیاد. بعد کوچه خیلی وحشتناک بود منم همیشه حالم بد میشدن از دیدنش و میترسیدم اونجا برم. قیافه مردا هم از کوچه بدتر بود. بعد مرده گفت دختر ۱۱ سالشه بگو از باشگاه بیاد احتمالا میفهمی کیه وقتی بری باشگاهه منم ماتم برده بود چون باشگاه زنانه بود و فقط ایروبیک و چیزایی بود که برای زنا بود. بعد گفتم ببخشید من دیرم شده باید برم به یکی دیگه بگید. بعد تا اونجا که تونستم دویدم. میگم اگه رفته بودم تو کوچه احتمالا الان وجود داشتم؟