حس میکنم دیگه روی خوش زندگی رو نمیبینم
هرشب یاد رابطه گذشتم میفتم
خودخوری میکنم
میگم نکنه من مقصر بودم
نکنه من کامل نبودم
شاید خودمو خیلی ثابت نکردم
دوستان همسر من خودشیفته بود
اولای ازدواج خیلی محبت ازش دیدم. خیلی زیاد
ولی رفته رفته فهمیدم منفعت خودش ملاک زندگیه
من از حقم دفاع کردم . اونم دید نمیتونه ازم استفاده کنه دیگه پیگیرم نشد نه خودش نه خانوادش:)
۱ سال عقد بودم
برو تراپی تا رها کنی
زندگی با خودشیفته چالش های خودشو داره
خودشیفته چکارامیکرد؟مثال
ب ی ورت
ادمی که نخواد بمونه بهترین هم که باشی یه راهی پیدا میکنه و گیری میبینه که بره تو کامل ترینی شاید برای اون نه ولی برای خودت مطمئن باش
تمومش کن
تو وسیله نیستی انقدر خودتو بالا و پایین نکن حیفه توعه :/
ببین نشون میداد علاقه داره ولی تاوقتی ک ب حرفاش گوش میکردی. این منفعت مالی براش خیلی ملاک بود
بهش پول میدادی دهنشو میبست حتی قربون صدقتم میرفت
یه روز ازت تعریف می‌کرد ی روز هرچی از تو دهنش درمیومد میگفت جوریکه نمیفهمیدی کدوم حرف دلشه
همه جور حرفی میزنن و معتقدن تو باید دنبال من بدویی حتی هرکاری کنم تو باید بمونی
اره واقعا
من خیلی خودمو کشتم واسش. تغییر دادم. صدمو گذاشتم
ولی نمیدید هنوز طلبکار بود
پیام آشتی میداد ولی نه اینکه ببخشید من اشتباه کردم. تو پیامای آشتیش هنوزم من مقصر بودم
یعنی کلا میدونستم این ۱ سال هرکاری بکنه بازم من مقصرم من باید تغییر کنم
مشاوره میرفتیم انقدر ماهر بود تو نقاب زنی ک مشاوره میگفت چقدر خوب ک دنبال تغییره. بعد مشاوره میومد ب من میگفت تغییر کن همه چی تقصیر توعه:)))
