خالم قبول نکرد گفت خواهرزاده خودمه میشناسمش منو بردن معاینه که گفتن بله دختر نیستم هرچی بهش گفتم بابا کار خودت بوده با چشمات دیدی انکار کرد اینطور شد که من اومدم خونه بابام و داییام رفتن که اوضاع رو درست کنن رفتن با شوهر سابقم حرف بزنن که بهشون گفته بود باید دخترونگیمو واسم بیاره وای خدا من چقدر حقارت کشید