بزرگ ترین درسی که تو همین سن کم تو زندگیم گرفتم..
این بود که فقط و فقط به فکر خودتون و زندگی خودتون باشین..
به فکر خانواده و بچه های خودتون باشین..
به عنوان یه مادر یه زن..
به دنبال رشد و ارامش خانوادتون باشین..
مادر من تو دوران زنده بودش خیلی خیلی دلسوز و داواپس خانوادش بود با اینکه از همه کوچیک تر بود
از فرزند ارشد تا به پایین حرص همرو میخورد..
از زندگیش میزد برای اونا..
هر کاری تصور کنین میکرد براشون..
حتی اگه به عقب موندن زندگی خودش منجر میشد..
هر کاری که تصور کنین..
طلاهاشو میفروخت میداد به اونا
با اینکه خودش درد و رنج بیماری داشت
تا یکی عطسه میکرد سریع بهترین غذاهارو میپخت و دعوت میکرد یا منو فرستاد تا ببرم براشون..
همیشه دلسوز مشکلاتشون بود همیشه..
اخرشم از حرص خوردن زیاد خانوادش بیماریش پیشرفت کرد اینو شخصا دکتر خودش بهم گفت
گفت خیلیا بیماری لاعلاج دارن(اگه درست نوشته باشم)
میرن سالها تو ارامش روان زندگی میکنن..
مادر تو چیزیش نبود ولی حرص خوردن زیاد باعث پیشرفت بیماریش شد..
چقدر گفتم مادر من دورت بگردم حرص نخور
حواست به خودت باشه..
حواست به خودت باشه...
نکرد روزی دوبار گریه میکرد ای فلانی زنش اذیتش میکنه
ای داییت مستاجره..
ای فلانی داره طلاق میگیره
فلانی با فلانی دعواش شده..
الان چی...
حالا که فوت شده..
من انتظاری ندارم از کسی..بلاخره هرکی تو زندگیش مشکلاتی داره..
ولی هموناییکه غصه خودشونو بچه هاشون رو میخورد..
همه چسبیدن به زندگیشون
و حتی زنگ نمیزنن از وضع بچه هاش با خبر شن..
یا بیان کنارشون تا رنج بی مادری کمتر شه..
در حد سر زدن کوچیک..
میرم سر خاکش
میگم مادر من ببین
هیچکس غصه بچه های تورو نمیخوره
تو فقط مارو بی مادر کردی..
فقط زندگی رو برای ما تلخ کردی
تازه مادرم که فوت شد جالبه همه با هم اشتی کردن و زندگی همه بر وفق مراد شده..
الهی شکر امیدوارم بهترم بشن..
ولی مادرم هیچوقت فکرشم نمیکرد تو این موقعیت بچه هاش تنها بمونن
به فکر خودتون و زندگی خودتون باشین
تو این زمونه حتی خواهرم دلسوز خواهرش نیست..
چه برسه غریبه..