از بس این ده سالی ک ازدواج کردم سنتی کشیدم از همون اول خانواده شوهرم اذیتم میکردن. درامد شوهرم کم بود. تو دوران مجردیم خوش تیپ بودم پدرم خیلی بهم پول میداد ازدواج کردم درامد همسرم کم بود کمتر میتونستم چیزی بخرم لباس خوب و این حرفا
گذشت تا کارمند شدم الان دو ساله
جدیدا ی خانوم نیروی جدیدمون شده
انقد با ناز حرف میزنه
انفد با ناز و فقط با انگشت اشاره رو کیبور میزنه
لبخند زیبا میزنه
ازونروز ک دیدمشون با خودم میگم من موقعی ک راه میرم انگاری سگ دنبالم کرده🤣
یکی باهام حرف میرنه ازین لبخندای قشنگ نمیزنم عین برج زهر مارم🤣
جوری پنج انگشتی تق تق رو کیبور میزنم ک نگو
البته من سختی زیاد کشیدم اون خانم شش سال از من کوچکتره بچه هم نداره من همسنش بودم دوتا بچه داشتم
امروز ابرو و مو رو ی رنگ بور قشنگی کردع بود خوشو اومد دماغشم عملیه
من دماغم عین چماقه تا دماغ شوهرم نمیذاره عمل کنم میگه خطرناکه.
قشنگ یاد رضا عطاران افتادم ک تو نقش پرستار بود🤣🤣