اگه شوهرت معتاده، خیانت میکنه و خرجتم نمیده که کلا ادم نیست که بخواد اصلا جایگاه شوهر با هرچی داشته باشه …
اگر پدر مادرت هم کبودیاتو میبینن و کاری نمیکنن و حاضر نیستن کنار اونا دو لقمه غذا بخوری و تو میگن تو دست این وحشی باشی که متاسفانه اونا هم کم از شوهرت ندارن و خدا ازشون نگذره …
شاید ی جورایی از سر بچگی و بی پناهی پناه بردی به محبت ی غریبه و برات یوسف شده
اما بدون ته اونم چیزی نیست …ینی بگیم جدا بشی و بری با اون هم تهش حالشو که بردو عادی شدی براش همین روزارو میکوبونه تو سرت … اونم ی هورمون جنبندس و نه فرشته ی آسمونی
فردا هم برای طلاقت برات شر میشه اگه دستت رو بشه
چون مردا که هرکاری کنن فداسرشونه اما تو ی خبط کنی تا ته باید بسوزی … اونم بخاطر ی هورمونی دیگه …
پس احساسات رو بذار کنار و کلا قیدشو بزن و با ی مشاور صحبت کن و ترجیحا خانم و سعی کن خودت رو ازین منجلاب نجات بدی