اصلا حوصله انجام هیچ کاری ندارم
تنها کاری ک دلم مبخواد انجام بدم خوابیدنه
تو خونم دلم میخواد برم بیرون بیرونم دل میخواد برم خونه
انقدر حالم بده ک همکارامم متوجه شدن بهم میگن انگار یه جوری شدی
نه وقتی سرکارم دلم میکشه کار کنم
نه وقتی خونم کارای خونه رو انجام میدم
نمیدونم مریضم
افسرده شدم
چه مرگم شده
دائم به خانوادم میپرم
با شوهرم دعوا میکنم بنده خدا باهام مهربونی میکنه
عذاب وجدان میگیرم
نگین دکتر برو نمیتونم
چیکار کنم حالم خوب بشه
مادرمم ول کرده رفته خونه مامانبزرگم 20 روزه اونجاس
گاهی با مادر خواهرم بیرون میرفتیم پارکی جایی
اونم تعطیل شد
خواهرمم ک همه دلخوشیمه اصلا خوشحال و خوشبخت نیس شوهرش اذیتش میکنه
خیلی داغون و تحت فشارم