اول اینکه مثلا اینطوریه که چند ماه پیش عمه شوهرم مهمون مادرشوهرم اینا بودم اونوقت تولدش بود بعد واسش تولد که گرفتن میگفت که با حالت خجالتی ابرومو بردید جلو داداشم که من ااان شمع تولد فوت کنم یا مثلا تمام تعریفاشون هول غیبت و مسخره کردنه مردمه و حرف های ابتدایی رفت و آمد با اونا دو دوس ندارم اما گاها ناچارم و واقعا این اذیتم میکنه🥴شوهرمم درسته تا قبل از من با اونا رفت و آمد میکرده اما خوب نمیخوام و دوس ندارم.
نمیگم فامیل هاب خودم خوبن اتفاقا اونا هم بدن اما توی جمع نشون نمیدن مسخره نمیکنن کسیو غیبت نمیکنن نهایتا با خودمون میخندیمو و شوخی میکنیم شما چجورید ؟
