خانما من دوتا بچه پنج و یک ساله دارم واقعا بی حوصله شدم‌خعلی خعلی مثلا خعلی کم حوصله عروسی و مهمونی دارم از طرفی دانشجو هم هستم ..واقعا بی حوصلم سر بارداری دومی عم همسرم درگیر سرطان بود خانواده حامی نداشتم و ندارم بیشتر خودمم بچه اولم هم بشدت شیطون و لجباز و بعد پارسال دومی نارس بدنیا اومد کلی وقت دستگاه بود و مشکلاتی از این قبیل واقعا میخام ببینم حق دارم بیحوصلهباشم ؟امشب عروسی اقوام مادرشوهرم بوده اینقدر مادرشوهرم زنگ زده بیا چرا نمیای خوبه عروسی دوستا خودت میری ...اعصابم بهم ریخت منم چاق شدم بشدت زشت شدم وقت ورزش ندارم لباس مناسب ندارم و دوست ندارم هر تیپی بگردم تو خانواده همسر واقعا بنظرتون حق داشتم نرم عروسی هم ساعت چهار عصر بوده بچه کوچیکم مریضه گریه میکرده دخترم یک هفته مریضه حموم نرفته بود همسرم میگف من نمیام مادر همسرم میگه اون نیاد تو بیا منم گفتم بدون شوهرم جایی نمیرم میگه دوستات رو میری فامیل منو نمیای ..و اصلا چندین بار بهشگفتم به حالت درد و‌دل که مت واقعا افسرده شدم حوصله ندارم بازم نیگه بیا و‌فلان
عزيزم حق داري شرايطت سخت بوده ،خدا بهت توان مضاعف بده ،همه چيز درست ميشه 🌺
اره عزیزم کاملا حق داری خسته شدی ولی این روزا هم میگذره بالاخره همیشه که این سنی نمیمونن ولی برو بیرون اینجوری برات سخت تر عزیزم
عزیزم شما واقعا خسته ی نیاز به استراحت داری
همسرت الان خوبه؟یکم از روز و بچه ها رو بذار پیش مادرشوهرش برو باشگاه یا بیرون کم کم حالت عوض بشه
اینکه ما رشوهرتون درک نمیکنه مشکل شما نیست شرایطظ واقعا سختیه خدا بهت سلامتی و صبر بده .مهم خوشی خانواده و بچه هاته گوش نده بهش
خب مطمئنن عروسی یهویی نبوده و میتونستی حمام ببری بچه هاتو
یه لباس هم نه اینکه بخری ولی یه لباس مرتب زودتر آماده کنی
چاقی هم بعده زایمان و افسردگی عادیع که نه بخاطر کسی بخاطر سلامتیت باید به فکرش باشی
عزیزم منم دوتا بچه دارم ۸ ساله و دو ساله ...تا پارسال واقعا تحت فشار بودم عصبی شده بودم الان جدیدا بچه ی دومم رو از شیر گرفتم رژیم شروع کردم ورزش میکنم حالم خدا رو شکر خیلی بهتر از قبل شده
بنظرم شرایط بچه دوم رو نداشتی. چون آدم فداکاری هستی و دیگران رو به خودت ترجیح میدی.
حق دارید. مراقب سلامتتون باشید و نگذارید این بی حوصلگی به افسردگی ختم بشه.
. اگر خواهر یا مادرتون نزدیک هستند، گاهی کمک بخواهید.
حق داری هرجا دوست داری بری یا نری نمیخواد زیاد به بقیه جواب پس بدی همون که گفتی بچه مریضه دیگه چطور توقع داشتن ازت
یعنی اصلا مادر همسرم درک نمیکنه منو همیشه میخاد من دنبالش باشم خدا میدونه یه بار مریض بودم زنگ زدم برم جایی گفتممریضم دندون درد شدید دارم گفتم خوبه هروقت میخاییمبریم جایی مریضی اینقدرررر ناراحت سدم خودش بیکاره بازنشسته پول مفت میگیره بچع کوچیک هم نداره جاریمم تو عقد همه کاراشو این میکنه و فقط میخوره میخابه باهم میرن بازم نیشش رو بمن میزنه زنیکه
بهت تبریک میگم عزیزم باشرایطی که گفتی واقعا مادر قوی و محکنی هستی لذت بردم ازت هم مادر دوتا بچه بااین اختلاف سنی کم و این مشکلات و هم دانشجو و کارای خونع و همسر داری و گذروندم دوره بیماری همسرت به تنهایی وباوضعیت بارداریت
تو فوق العاده ای و عشق کردم تمام حق ها باتوعه عزیزم اصلا فکرتو درگیر نکن
اینکه بقیه شرایطتو درک نمیکنن بخاطر نادونی خودشونه و چیری از دل بزرگ و مهربونی و فداکاری تو کم نمیکنه
من درکت میکنم نه‌شوهر پولداری دارم که بتونم یه دست لباس حسابی بخرم دور بندازم نه سایزم میخوره پرخوری عصبی گرفتم دایم شیر مبدم دندونام میشکنه صورتم لک اورده بعد بارداری دارو گرفتم از متخصص پوست بدتر شد حال روحیم داغونه اینم همش پا رو دمم مسذاره و تیکه میپرونه
فدات بشم امشب دیگه از حرف مادر همسرم عصبی بودم یکی زدم تو صورتم بچم جاش سرخ سد کلی با سوهرمدعوا کردیمم همسرمم میگه تو یه اشغالی نه مادر بارها اگر خسته سدم فقط گفتهتو مریصی مادر و‌پدرممدر حال جدایین خانواده همسرمم کلی تفاوت بین منو جاری کوچیکم گذاشتن و میذارن یعنی تمام چیزایی که برا من حرام بود برا اون حلاله و مجموع همه داغونم کرده
