رفته بود مشهد پیش خونوادش،قرار بود امشب برگرده،جمعه ساعت ۱۱ شب اینا،که هفته قبل گفتم بیام مهرآباد دنبالت گفت نه
بعد دقت کنین هیچی به من نگفت.هیچی.
بعد دیشب اومده،ساعت ۲ و خورده ای نصفه شب،یعنی بامداد جمعه و کاملا بی خبر،کلید انداخته اومده تو،منو سکته داده(خداییش ترسناکه جلو تلویزیون باشین بعد یهو یکی کلید بندازه تو در)
بعد جای این که جواب منو بده طلبکار شده که تو چرا درو قفل نمیکنی شبا؟
میگم چرا خبر ندادی که تایم برگشتتو عوض کردی؟
میگه یهویی شد،فک کردم خوابی دیگه زنگ نزدم.
آخه واقعا یعنی چی این کار؟
چرا خبر نداد قبلش؟
مگه بلیت عوض کردن به این راحتیه اونم تو این تعطیلیا؟
بعد نباید به من پیام میداد؟
الانم هیچی نمیگه که چرا بی خبر اومده.
دوستم میگه نکنه بهت شک داشته خواسته یهو بیاد خونه و از اول تاریخ برگشتشو الکی گفته بود؟
میگم آخه این که از این فکرا نمیکرد هیچ وقت.
نظر شما چیه؟
میخواسته ببینه چیکار میکنی یعنی؟!
اونقدرام عجیب نیستا
ذهنتو اینقدر مشغول نکن
به حرف دوستتم گوش نده لطفااااا
حسم میگه قصد امتحان کردن نداشته ولی فکرتو درگیر نکن بلاخره ادم بعضی وقتا حساس میشه دیگه حالا تو که مشکلی نداری مهم نیست امتحان کرده یا نه
ما فرض میگیرم شک داشته بهت
باید به جای این گیر دادنا اعتمادشو جلب کنی و
تو هم که داشتی فیلم میدیدی
اگر دیدی بازم تکرار کرد این رفتارا رو بهش بکو دوست دارم بهم اعتماد داشته باشی
ذهنتم مشغول نکن
این دوستا از صد تا دشمن بدترن بخدا عقلتو جمع کن
