خلاصه بگم دو سال و نیم دوستیم من پزشک عمومی م اون سه سال دیگه پزشک میشه وضع مالی شون معمولیه و الان فقط در حد نامزدی میتونه بیاد جلو نه بیشتر تا سه سال دیگه عقد مامانم اصلا اجازه نمیده بیان خواستگاری میگه معلوم نیست با این زندگیت چی میشه خیلییی همو دوست داریم تو این دو سال و نیم عاشقانه با هم بودیم 😔ولی منم دو دلم نمیدونم باید چیکار کنم نمیدونم کار درست چیه
الانم یه خواستگار دارم مامانم اصرار داره برم باهاش آشنا بشم ولی من اینو خیانت میدونم در حق پارتنرم کاش باهاش کات کنم 😔