سه ساله ازدواج کردیم تو این 3سال هربحثی شد کوتاه اومدم قرار شد خونمون رو بسازیم تموم طلاهامو دادم حتی اونایی ک سر عقد کادو گرفته بودم گفتم مستاجر نباشیم خیانت کرد کوتاه اومدم هرماه بهم ی پولی میداد ولی من میدیدم پول نداره خرجش نمیکردم میدادم ب خودش لباس چندماهی یبار میگرفتم هیچوقت نگفتم برام فلان چیز بخر تنها چیزی ک میخریدم ی آبرسان و شوینده بود دانشگاهم نیمه تموم موند گفت پول شهریه ندارم گفتم باشه کلاس نقاشی میرفتم گف پول ندارم گفتم باشه چ تو دوران عقد چ الان هیچوقت برام ی تولد نگرفت ی کادو خوب نداد بزور حاملم کرد نذاشت برم قرص بخرم تموم این مدت درکش کردم و هیچی نگفتم تا اینکه امشب بهش گفتم دلم هوس گیلاس و زردآلو کرده برام بخر دیدم شروع کرد داد زدن ک آره چشمت ب پول افتاده امشب واقعا دلم شکست خیلیم شکست ازش متنفر شدم مگه پول اینا چقدر میشد اونم منه حامله
ای کاش از اول ازش میخاستم ای کاش همیشه پرتوقع بودم
ذات نر
ای بابا ..دیر نشده از الان شروع کن ب خرج کردن
از من ب شماها نصیحت همیشه پرتوقع باشید نگید گناه داره
مرتیکه ی یابو علفی
خشتکشو ب سرش بکش
تو زندگیت هدف داشته باش یعنی چی که دانشگاهی ول کردم نقتشیو ول کردم کل زندگیتو گزاشتی پای کسی ک منت زردآلو می‌زاره سرت؟؟؟؟؟
تودیگه بی خرج نبودی
کلابراش خرجم میکردی
ازخودت گذشتی
خب کارت خیلی اشتباه بود
حدااقل بعدازخیانتش باید برای تودت پول جمع میکردی
ضمنااونکه ی میوه نخریده چجوری میخاستی خرج کنی تاارج داشته باشی؟
نمیتونی تهدید به سقد کنیش
الهی بمیرم
الانم دیر نشده
ولی خب نباید همش آسون گرفت با مردا سخت نگیرید به خودشون نمیان
مثلا مامانم به بابام سخت نگرفت اصلا بابامم فکر میکنه همه اینطوری زن میگیرن بدون خرج کردن
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
50 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
