من با اینکه خیلی همو دوست داشتیم و دوست بودیم دوتا دعوای خیلی بد داشتیم. یکیش که فاجعه بود
اما همونوقت روش کار کردیم باهم اونقدر حرف زدیم که از دل هم دربیاریم و تمامش کردیم. البته بین همه اخلاقهای خوب همسرم همونوقت من متوجه شدم خودخواه هست یکم و عشق ورزیدنش خیلی مشکل داره تو جمع خانوادش. تو جمع اونا و فامیلاش یهو انگار با من خواهر برادر میشدیم. اما خب این عیبشو گذاشتم پای خوبیاش و تلاش کردیم تا میشه عادتای بدشو که منو ناراحت میکنه درست کنیم
و بالعکس اون رفتارای بد من تا تونستم تلاش کردم اصلاحشون کنم. مثل خشم انفجاری که داشتم قبلا