خسته شدم آنقدر طعنه و کنایه های مادر و خواهرمو شنیدم مدام تحقیر، سرزنش...دق دلی هاشونو سر من خالی میکنن...فقط منتظرن من یه شکستی بخورم بگن خوب به سرت اومد خدا تو رو زده، با یکیم آشنا میشم اونم امید ندارم به سرانجام برسه، بریدم کاش میشد بمیرم دعا کنین بمیرم