2777
2789
عنوان

از خاطرات خنده دارتون بگین

162 بازدید | 23 پست

اول مال خودمو تعریف کنم الان یادم افتاد😂😂

ی شب ک روستا بودیم بهم گفتن برو از خونه همسایه یخ بیار بعد اون وقتا راه بین کوچه ها ک یکم حالت شیب و سرازیری هم داشتن خاکی بود و همسایه ها گونی سفید رو پر از خاک کرده بودن و حالت پله مانند با فاصله از هم گذاشته بودن خدایی هوا تاریک بود و او منطقه هم کم نور بود همین جوری ک داشتم گونی سفیدا رو رد میکردم یه لحظه پام روی ی چیز نرمی افتاد ک با سرعت از زیر پام در رفت و شروع کرد سر و صدا کردن 🤣بچه ها پام رو  روشکم ی خر سفید گذاشته بودم ک اون وسطای گونی سفیدا دراز کشیده بود از اون عر عر از من جیغ و داد و فرار🤣🤣🤣🤣

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

رفته بودم دندون پزشکی دکتر گفت دندون عقل نداری گفتم یعنی عقلم ندارممممم!!!؟😂😂😂😂🤦🏻‍♀️گفت نعععع

حدتو تا جایی بدون که نخوام بگم به تو چه. تا اطلاع ثانوی چون حوصله ی بحث ندارم در تمام موارد حق با شماست.                                       

یه بار شب یلدا بود داشتیم فا لمی گرفتیم بعد خالم که شوهرش فوت کرده زیر لب نیت کرد و خواست دیوان حافظو باز کنه که داداشم گفت : حافظ دیگه به رحمت خدا رفته شوهر در توانش نیست خالم دستپاچه شد گفت ارزوی سلامتی کردم بعد داداشم گفت اونم باید بری دکتر

و سکوتی که شبیه سکوت نبود !                                               یک روز سرانجام طاقتش طاق میشود و با صدای بلند جواب همه را می دهد … آدم هایی که سکوت می کنند یک روز فریاد می کشند. از جلد خود بیرون می آیند و کس دیگری می شوند ؛ کسی وحشتناک و غمگین. و آن وقت دیگر کنترلشان خارج می شود .   نباید سر به سرشان گذاشت …

وای یه سرویس آقا داشتم روکش صندلی های ماشینش چرم بود مینشستم صدا گ#وز  میداد😂😂البته خب صبح بود من خوابم میومد مهم نبود برام

حدتو تا جایی بدون که نخوام بگم به تو چه. تا اطلاع ثانوی چون حوصله ی بحث ندارم در تمام موارد حق با شماست.                                       

بچگیام ب مامانم میگفتم خواهرم از کجا اومده میگفت از تو شکمم با استفراغ بیرون اومده حالا هر بار مادرم استفراغ میکرد من منتظر ی خواهر و برادر جدید بودم از دهن مادرم بیاد بیرون😂🤪🤭

یه بار رفته بودیم عروسی ظرف غذا از دستم افتاد ریخت اون قسمتی که قرار بود عروس برقصه . یه دفعه که افتاد همه نگاه برگشت سمت من😂😂😂منو میگی؟ مرده بودم از خجالت

حدتو تا جایی بدون که نخوام بگم به تو چه. تا اطلاع ثانوی چون حوصله ی بحث ندارم در تمام موارد حق با شماست.                                       

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792