آخ عزیزم خیلی سخته
دختر عمه ی طفلی من کلا خیلی بچه ی آروم و بی حاشیه ای بود اصلا تو فکر این چیزا نبود چون با من خیلی صمیمیه منو تو جریان کاراش میزاشت
یه پسره بهش درخواست داده بود
عمم اینا شهرهای اطراف بودن و پسره مرکز شهر
خلاصه برای اولین دیدار من کلی سعی کردم که دختر عممو منصرف کنم ولی میگف دوسش دارم و میخوام ببینمش
اتفاقا بخاطر همین که حرفمو محل نداد یکم ازش ناراحت شدم
اینا بار اول رفتن پسره خواسته بغل کنه ولی دختر عمم نزاشت
بار دوم ولی بغل کرد
همینجوری یه سال گذشت یبار با گریه زنگ زد گف میدونم باهام قهری ولی خواهش میکنم کمکم کن گفتم حرفِ من برات مهم نیس پس نمیتونم کاری کنم
گف گیر کردم توی لجن . گفتم خب بگو چیشده یهو گف پسره گردنشو کبود کرده و الان جای کبودی ضایع اس
رابطه نداشتن فقط پسره این غلطو کرده بود
اینا ۲ سال باهم بودن بعدش کات کردن
دختر عمه ی منم دیوونه شد یه بساطی! مشاور اینا میرف تا خوب شد
همش میگف ببخشید حس این زنای تن فروشو دارم