اونجا عروسم و احترام رو بیشتر دارن
خانواده خودم خیلی مسائل روی مخه
عروسهامون خوبن ولی خواهرام!!!!!
خواهرام میان خونه مادرم مثل معلولین و جانباز میشن همش میگن وای کمرم وای دستم.. درحالی که این ور اون ور تو کارهای خیر و اجتماعی و .. میرن کمک و با رفقا شون شدنی سالمن یا جلو خانواده شوهرشون خودشیرینی میکنن اما خونه مادرم
ظرف خودشون رو از جلو خودشون برمیدارن
غذا و چایی یا میوه رو میخورن یا میرن تو اتاق یا کنار سفره دراز میکشن
من جمع نکنم مادرم و پدرم جمع میکنن زشته
ولی از درون حرص میخورم
با این سطح از شعور میشینن حرفای انگیزشی و اخلاقی میزنن و هی میگن فلان جا خیلی ازمون تعریف کردن
هی تو دلم میگم آخه جلوی اونا خود واقعی تون نیستید وگرنه آدم حسابتون نمیکردن
از بچگی نذاشتن انتقادی کنم ازشون
دیگه جسارت ندارم جلوشون
فقط وقتی حرفای اخلاقی میزنن از کنارشون پا میشم که نشنوم و حرص بخورم از درون
چون شعارهایی میدن که خودشون عمل نمیکنن بهش
لباسهای خودشون و بچه هاشون رو میندازن زمین
با شوهرم میرم سریع از روی زمین لباسهاشو ن رو برمیدارم که شوهرم نبینه خجالت بکشم
باورتون میشه؟
حتی شلوار برعکس درمیارن
از صدتا مرد شلخته تر
داداشام منظم تر هستن
یا سعی میکنم تو خونه غذا بخوریم بریم که نرم اونجا جلوشون خم و راست بشم اونا حس کنن ملکه هستن