من خواب دیدم که اول تو جمع خانواده ام یه پسری همسن خودم اینا همش کنارمه ولی کسی نمیبینش جز خودم هر چی به مامان و بابام میگم اونا میگن ما نمیبینیم کسی و پسره هم حرفی نمیزنه بعد از از اون با خاله هام و اینا و مامان و بابام رفتیم از شهرمون بیرون در حد 5 کیلومتر اینا و طرفای ما گرمه مثلا همه جا خشک بود اون ور جاده ما پیاده شدیم و رفتم و پامو که گذاشتم پشتش رو زمین گل های صورتی در میومد و من همینجوری دویدم و هی گلا بیشتری در میومد و بعد رسیدم به یه خونه خیلی قشنگ که دور تا دور خونه گل پیچک بود ولی رنگ آبی جلوی خونه چندین درخت میده بود که یه عالمه میوه داشتن و خلاصه خیلی خوابم حال و هوای خوب بود ولی متوجه شدم تو خواب که این زمین و خونه مال خودم نیست و نه چیزی خوردم و نه بردم بعد از اینکه اینا رو دیدم سوار ماشین شدیم و برگشتیم سمت خونه
به نظرتون تعبیرش چی میتونه باشه در رابطه با اون پسر هم وقتی که دیگه رفتیم تو اون زمین دیگه نبود