در یه خانواده خوب و سطح بالا به دنیا اومدم ولی از بچگی از درون احساس تنهایی می کردم چون بلد نبودم درست حسابی با دیگران ارتباط برقرار کنم. خیلی دوست داشتم با دیگران بگم و بخندم و اصلا خجالتی نبودم ولی بلد نبودم و خانوادم بهم می گفتن دیوونه و ساده. گذشت تا به ۲۰ سالگی رسیدم و آروم شدم ازدواج کردم با یه خانواده ی خوب و سطح بالا همسرم هم یه شغل مهم داره ، خودم هم ارشد گرفتم و یه شغل آبرومند دارم ولی هنوزم همون مشکلات رو دارم و نمی تونم با دیگران ارتباط درست برقرار کنم. متاسفانه بچه هام هم دقیقا مثل خودم هستن و خیلی ساده ایم. وقتی اطرافیان رو می بینم که خیلی با سیاست و زرنگن ولی منو بچه هام ساده ایم هر لحظه می میرم و زنده میشم و عذاب می کشم خیلی حالم خرابه و برای آینده ی بچه هام به شدت نگرانم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم اطرافیانم خیلی زرنگ و بلا هستن ولی من اصلا اینجوری نیستمریزبین نیستم و نمی تونم زیاد با دیگران ...
خب میخوای ریز بین باشی که چی بشه ؟؟فکدنکنم برای ارتباط با آدمها ریز بین بودن لازم باشه .یا اطرافیانت زرنگ و بلا هستن چی بدست آوردن که توام میخوای بدست بیاری ...
به خودت تلقین نکن خودمم اینجوری بودم و این فکرها هنوزم گاهی از گوشه ذهنم رد میشه ولی بهش توجه نکن ..تو به اندازه کافی خوبی و هرکسی که لیاقتشو داشته باشه باهات ارتباط خوبی میگیره
بخدا درست میگم 😂به خودت گیر نده ...لااقل تعریف کن چی باعث میشه اینجوری حس کنی ..جریانهای که باعث شده رو تعریف کن .اگه دلت میخواد ..اگه واقعا همونجوری باشی که خودت میگی من صادقانه بهت میگم اگرم نه باب صادقانه بهت میگم
بخدا درست میگم 😂به خودت گیر نده ...لااقل تعریف کن چی باعث میشه اینجوری حس کنی ..جریانهای که باعث شد ...
مثلا بلد نیستم بپیچونم خیلی رک حرفم رو می زنم که اکثر مواقع به ضررم تموم میشه، تمرکز ندارم، اگه یکی حرفی به منو بچه هام بزنه تا مدت ها ذهنم درگیره و عذاب می کشم و....