هروقت مهمون داره زنگ میزنه قربون صدقم میره میگه بیا کمکم کن داره واسم مهمون میاد میرم کل کارا رو انجام میدم یه دقیقه نمیشینم اخرشم جوری برخورد میکنه که انگار وظیفم بوده از این اخلاقش بدم میاد فقط
مگرنه دختر خوبیه در کل
ولی روزای دیگه منو یادش میره مثلا تولدم استوری کرده بودم حتی تبریک هم نگفت یا مثلا تولد خودش همه رو دعوت کرده بود جز من و مامانم
گاهی خوب میشه گاهی بد میشه در کل دو روعه 😖🤦♀️
مامانم میگه برو اما زود بیا همه کارارم تو نکن
ببخشیدا عذر میخوام ......فرضتون کرده
بگو کاردارم
اصلا نرو
اصلا نرو که بخوای زود بیایی
والا احمقی اگه بری البته ببخشیدا
راست میگه برو و یکم بهونه بیار و برگرد
دفعه بعدی کلا بهونه بیار و نرو
بعدش دیگه نرو
مگه نوکرشی
بگو نمیرم
بخدا وظیفه میدونن برات
به مادرت بگو عروس توعه نه من خودت برو
وااای این گذشته منه
آخرسر هم تو‌هیج مراسمی ازمن شرکت نکرد
چون‌مخالف ازدواجم بودن خودش و‌داداشم
عمه منم دخترنداره همیشه به مامانم زنگ میزنه ولی خب عروسی یا بیرونی جایی بخوان برن هم باهم میرن و میان دنبال مامانم همیشه خیلی خیلی خیلی خوبه خیلی هوای مارو داشته کاش یه روزی بتونم کمی از لطف هاشو جبران کنم
نرو . لطف بیش از حد میشه وظیفه
زبون بریز بگو عزیزم خیلی دوست داشتم بیام ولی یه کار واجب دارم و..
نرو ..چرا قدرت نه گفتن نداری
از قدیم گفتن واسه کسی تب کن که برات بمیره ..
شمام جزو مهمونا هستید؟
مگه نوکرشی؟ازت بزرگتره؟
بشین سرجات کار نکن بگو بمن چه
کسی نمی تونه مجبورت کنه یک انگشتت تکون بدی مگر خودت بخوای
