2777
2789

شب رفته بودیم قبرستون(نزدیک خونمون بود) لباس سفید هم تنم بود

ی زنی هم اونجا بود

 خاستم سربه سرش بزارم

سعی میکردم برم نزدیکش  و  صدای بم  ترسناک تولید کنم

هر چه  نزدیک تر میشدم با صدای بلند تری فاتحه میخوند

بعدشم جیق زد  و  فرار کرد قرآنش هم  نبرد  

من و دوستام تا ی ربع همونجا از خنده غش کرده بودیم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

وای این چه کاری بوده کردین بنده خدا تا مرز سکته رفته😕😂

یه نفر تعریف می‌کرد شب پارچه انداختیم روی سرمون بریم قبرستون تا کسی زو بترسونیم‌ همون موقع از وسط قبر های خالی یکی دو نفر اومدن بیرون پاهای دوستامون رو گرفتن کشیدن داخل قبرهای خالی 

میگفت آنچنان داد و هوار میزدیم‌ و میترسیدم آخرش فهمیدم اون آدمایی که از قبر بیرون اومدن‌ کارتون خواب یا معتاد بود که داخل قبر خالی خوابیده بودن و با سر و صدای ما بیدار شده بودن

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم که تا ناگه ز یکدیگر نمانیم 🥲
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز