اونم بخاطر ی زن بی همه چیز
واقعا این حق من نبود چند سال زجر بکشم و کتک بخورم🥲
الانم که جدا شدم همش همه چیز جلو چشمه حتی تو خوابم مدام خواب اتفاقایی که افتاده رو میبینم
فردای روز عروسی ی پیامک اومد به گوشی همسرم ولی گوشیش رمز داشته ازش پرسیدم این کیه گفت نمیدونم ازش خواستم رمزشو باز کنه ولی اینکارو نکرد بحثمون شد بعدشم که عصبی شد کتکم زد ولی خانوادم پشتم واینسان مجبور شدم سه سال به امید اینکه ادم میشه باهاش زندگی کنم ولی....
الان که یکی پیدا شده ادعا میکنه دوسم داره اتفاقای گذشته رهام نمیکنه میترسم دوباره این اتفاقا تکرار بشه