من تو ۱۳ ۱۴ سالگی با ی پسری نامزد کردیم اونم سنش کم بود ۱۷ ۱۸ خیلی همو دوست داشتیم خانواده ها میدونستن رفت و اومد خانوادگی داشتیم ... ما درمورد همه چی باهم حرف میزدیم تا ۴ صبح بدون دغدغه و بدون سیاست همو میخاستم... هر کار میتونس کرد برام با سن کمش همه چیز میگرف...مامانم خیلی دوسم داشت همه جا هوامو داشت دنبالم میومد و واقعا شبیه خاله بود برام ...🙃
اما من چون بچه بود خیلی ب حرف خانواده گوش میکردم ی بار سر ی حرف ب شوخی مامانش پشت تلفن بهش برخورد و ب منم گف باهاش قهر گن ی مدت منم گوش کردم .. 🥲 همش بهم پیام میداد این چن وقت منم جواب نمیدادم بعد ۳ یا ۴ روز رفته بود تو آیدی من و ب همه دوستام درخواست داده بود برای اینکه باهام لجبازی کنه چون میدونس ب گوشم میرسه ... بعد اون دیگ کاملا همه چی تموم شد.
خیلی دلم میسوزه گاهی🫠