حالا حقیقت رو بهش گفتم ک من بودم بهت پیام دادم ،زندگی ما مدتهاست ک سرد شده ازطرف یکی باخط خودم بهش پیام دادم ک تورو جادو کردن و فلان ،حالا بهش حقیقت رو گفتم گفت فلان فلان شده داداشم قضیه رو فهمیده ،تو دیگه ازچشم من افتادی دیگه زنو شوهر فقط اسممون توشناسنامه ی همه دیکه نمیخوام سمتم بیای بامن حرف نزن و ازاین حرفا ،گفتم تومیگی اسممون توشناسنامه باشه بخاطر پسرمون من حتی اونم نمیخوام تواین ۹سال هزار تاخطا کردی هربار بخشیدمت دیگه نمیکشم زندگی ماازاول اشتباه بود تواین اشتباه پای یه بچه ی بیگناه هم اوردیم وسط من دیکه نمیخوام باهات زندگی کنم ،جواب داده بود ک سیکتیر فلان فلان شده پنج شنبه میبرمت خونه ی بابات همونجاهم طلاقت میدم