چیکار کنم! یه مرد روانیه و نفهمی هست،،،،
هر مناسبتی طرف خانواده من میشد یازده ساله با دعوا و استرس اومده،،،،،
از عید گرفته تا مهمونی! بدون هییییچ دلیلی،،
و من همیشه قایم مبکردم از بقیه
پدرمادرم رفتن عید مکه!!!!
دیدم دوباره داره بهانه جور میکنه و قیافه میگیره!!! چون مهمون و تالار و ایتا داشتبم
دیگه بعد یازذه سال بریدم گفتم جهنم بزار همه بدونن،،، چقدر بریزم توی خودم!! گفتم نیا به جهنم،،،، چه احتباجی پدذمادر من به تو دارن!!!
دعوامون شد فحش پدرم داد که رفته بود مکه!!
منم فحش مادرش دادم که فوت کرده بود