2777
2789

ما خیلی همو دوست داشتیم پسره رو ۳ سال پیش مجبورش کردم بخاطرم خونه بخره مغازه بخره که خانوادم یه جوری راضی بشن و به حرفم گوش دادو خرید   ولی بنا ب دلایلی خانوادم هیج جوره راضی نشدن و من ۵ ماهه باکسی دیگه ازدواج کردم الان فهمیدم اونم عقد کرده  ولی همچنان پروفایل پسره انگشتری هست ک من براش کادو خریدم همونو گذاشته پروفایل ولی دلم گرفته حس بد دارم  چیکار کنم دیگه فراموشش کنم همش به خودم میگم اون دختره سر یه خونه زندگی میره که سه سال پیش من درستش کردم ولی حالا نصیب اون شده  دوست ندارم بهش فکر کنم ولی نصف شب ناخوداگاه همش تو ذهنم میاد 

تموم شده رفته 

خودتو نذار غرق این افکار بشی

هر وقت اومد به ذهنت بگو الان نه 

به همسرت و خوبیاش فکر کن

حتما به صلاح جفتتون بوده 

ای دختر صحرا .... نیلوفر🪷  هم سایتی عزیز اگه نظرم کمکت کرد برای حاجت دلم دعا کن بگو خدایا نیلوفر خیلی محتاج نگاهته ممنونم😘🩷🪷

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

تموم شده رفته خودتو نذار غرق این افکار بشیهر وقت اومد به ذهنت بگو الان نه به همسرت و خوبیاش فکر کنحت ...

حتما به صلاح بوده ولی  دوست ندارم بخاطرش گریه کنم دوست ندارم بهش فکر کنم هرچی میخام فکرمو  درگیر  چیزای دیگه کنم نمیتونم ناخوداگاه نصف شب ک میشه اشکام میریزه 

خیلی ها سرنوشت مشابهی داشتندآخه ازدواج فقط رابطه دو نفر نیست که راحت باشه، رابطه دوتا خانواده بزرگ ه ...

دقیقا نمیدونم حکمت چی بوده که  خدا۳ سال  مارو کنار هم قرار داد وابستمون کرد تهش مال هم نشدیم فقط حسرتش به دلمون موند راضیم به رضاش فقط نمیخام دیگه بهش فکر کنم میخام کلا فراموشش کنم 

من درکت میکنم ولی الان دیره 

اصلا چرا تا فراموشش نکردی قیدشو نزدی تصمیم گرفتی عقد کنی

باید فراموشش میکردی وگرنه اینطور همش دلتنگی و مقایسع و خیانته فکر کن شوهرتم مثل تو باشه چه حسی میگیری عقدتو بهم بزن اگه نمیخوایش وگرنه بدتر میشی 

تو هنوز شماره اونو داری چی بگم من 

قیمت آدمارو موقعیت و زمان مشخص میکنه تو خوشیا که همه ی قیمتن!دل نبند به خوشی های زود گذر اینو الان‌ خوندی ولی بعدا میفهمی..به خودتم‌اعتماد نکن اعتماد دو سر باخته زندگی مثل ی تئاتره با تجمع نقاب ها‌...

میخواستی خونه و مغازه رو بنامت کنه ؟شاید اون موقع به این فکر نمی افتادی

نه بهش گفتم خونه مغازه بخر طلا جمع  ک ی چیز مثبت داشته باشی برا خاستکاری و خرید حالا اون خونه زندگی قسمت کسی دیگه شده 

بعدم اگه خیلییی عاشقت بود خانوادتو راضی میکرد تو بگو حتی جونشم میداد باید راضی میکرد نه برین عقد کنین

قیمت آدمارو موقعیت و زمان مشخص میکنه تو خوشیا که همه ی قیمتن!دل نبند به خوشی های زود گذر اینو الان‌ خوندی ولی بعدا میفهمی..به خودتم‌اعتماد نکن اعتماد دو سر باخته زندگی مثل ی تئاتره با تجمع نقاب ها‌...

من درکت میکنم ولی الان دیره اصلا چرا تا فراموشش نکردی قیدشو نزدی تصمیم گرفتی عقد کنیباید فراموشش میک ...

عقد کردم که فراموشش کنم و یجورایی هم کمتر بهش فکر میکردم تااینکه فهمیدم عقد کرده دوباره بهم ریختم 

بعدم اگه خیلییی عاشقت بود خانوادتو راضی میکرد تو بگو حتی جونشم میداد باید راضی میکرد نه برین عقد کنی ...

خیلی کارا کرو   التماس بابامو کرد گریه کرد دست بابامو بوس میکرد بابام تو چشماش زل زد گفت حالم از تو خانوادت بهم میخوره خودتم بکشی اینکار نمیشه 

دقیقا نمیدونم حکمت چی بوده که خدا۳ سال مارو کنار هم قرار داد وابستمون کرد تهش مال هم نشدیم فقط حسر ...


به تجربه زیاد از این موارد اطرافم دیدم

دقیقا انگار ازدواج بیشتر شبیه چالش سخت زندگی هست که باید حتما مشکلاتش را  تجربه کنی.

حالا سعی کن با شوهرت همونطوری باشی که دوست داشتی با عشقت باشی .

یادمه یک چیزی باب شده بود می گفتند، پسرها دوست دختر خودشون را نمی گیرند، با دوست دختر دیگران ازدواج می کنند،

شاید دلیلش این هست که راحت تر وبدون رودربایستی و مراعات به جنگ مشکلات وفراز ونشیب ها میرن.

عقد کردم که فراموشش کنم و یجورایی هم کمتر بهش فکر میکردم تااینکه فهمیدم عقد کرده دوباره بهم ریختم

فایده نداره اینطوری بیشتر پرنگ میشه

قیمت آدمارو موقعیت و زمان مشخص میکنه تو خوشیا که همه ی قیمتن!دل نبند به خوشی های زود گذر اینو الان‌ خوندی ولی بعدا میفهمی..به خودتم‌اعتماد نکن اعتماد دو سر باخته زندگی مثل ی تئاتره با تجمع نقاب ها‌...

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792