2777
2789

من بنا به دلایلی خوننه خاله مجردم هستم مجبورم بیشتر هفته اینجام

رفته بودم خونه خودم وقتی برگشتم دیدم دختر اون یکی خالم کفشامو اومده برده گفته کفش ندارم ۱۸سالشع

نمیدونم حالا چجوری بگیرم ازش روم نمیشه دست باباش همیشه خدا تنگه

ولی من کفشام می بردم دانشگاه 🫤

شما دنبال چیییی آقای فردوسی پور

تو که مال اونو ازش نمیگیری

مال خودتو ازش میگیری تازه بدون اجازتم برداشته

بگو عزیزم لطفا کفشامو بیار میخوام دانشگاه بپوشم

تموم شد رفت

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

تو که مال اونو ازش نمیگیریمال خودتو ازش میگیری تازه بدون اجازتم برداشتهبگو عزیزم لطفا کفشامو بیار می ...

آخه میگم نکنه واقعا کفش ندارع دلم میسوزه بیشتر 

شما دنبال چیییی آقای فردوسی پور

وقتی خودت بهش نیاز داری باید بگیری دیگه همینو بگو بهش

میدونی دلم بیشتر میسوزه  کلا خاله هام اعتقاد دارن من از هرچیزی دوتا دارم یکی شو لازم ندارم منم نمی تونم همیشه با یه چیز برم دانشگاه 

شما دنبال چیییی آقای فردوسی پور

آخه میگم نکنه واقعا کفش ندارع دلم میسوزه بیشتر

غلط کرده حتی اگر نداره بی اجازه برمیداره

بعدم نداشته باشه

تو به کفشت نیاز داری

میذاری یکی لختت کنه چون خودش لباس نداره؟

بعد اسم این نمیشه خفت گیری؟

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز