تا میخوام دهنمو باز کنم بگم بریم فلان جا، مامانش زودتر از من میشینه جلو ماشین
هیچ جا نمیتونم بگم بریم بخدا دلم گردش و مسافرت میخواد ولی تا میخوام بگم پدر مادرشم میکنه تو ماتحت من، اوناهم از اون دسته آدما هستن که پررو و پرتوقع و میگن پسرمونه وظیفشه عروس هم که کلفته، دست به جیب نمیشن و کل مسیر شوهرم خرج میکنه منم کار میکنم، تا میخوامم اعتراض کنم میشینه کلی از پدر مادرش تعریف میکنه، خسته شدمممم
خدا لعنتشون کنه
مادرشوهرمم حالا حالا ها زنده س، روحیه و سلامت جسمیش از یه بچه ۱۸ ساله خیلیی بهتره، همش دنبال بهونه که قهقه بزنه بخنده و به من تیکه بندازه