که کاش نمیومد کاش هیچ وقت منو نمیدید برای فرار ازفکر اون و برای اینکه بیشتر خودمو نبازم بااینکه هیچ سنخیتی باهم نداشتیم بله گفتم وازچاله افتادم توچاه
دعواها شروع شد تونامزدی فهمیدم عصبیه خسبسه دست بزن داره جربزه نداره
باز ازترس آبرو وحرف مردم ادامه دادم بعدعروسی همش کارم شد گریه مادرش شروع کرد بدگویی بین فامیل چون گفتم طلاق میخوام
شوهرم گفت برو منکه عشق وحالمو باهات کردم آتیش گرفتم بااین جمله اش.بعد گفت بیاتازمان طلاق فقط جنسی باهم باشیم سوختم فقط سوختم
مصمم شدم برای طلاق این بار فامیل نذاشتن گفتن بچه داری
کاش لال میشدن
باز دست ازپا دراز تر برگشتم