شوهر هر روز بلا استثنا میره خونه مامانش بهش سر میزنه هر روز که سرکاره وقتی عصرا میاد اولین کارش اینه بره خونه مامانش روز هایی هم که تعطیله من بدبخت میشم روزی صد دفعه میره مو به مو هم آمار میده چیکار کردیم کجا رفتیم چی خوردیم مامانش هم قشنگ یادش میده مثلا چند روز پیش کوفته گذاشته بودم شوهرم خیلی خوشش اومد و خورد حالا دیروز میگفت گوشت گرونه تو کوفته یه عالمه گوشت میزنی غذای لاکچری حساب میشه با این حقوق من همیشه غذای لاکچری میخوریم
به خدا از صدتا فوش برام بدتره من شوهرمو خیلی خوب میشناسم اون اصلا نمیدونه داخل کوفته چی میزنی مطمینم به مامانش گفته کوفته خوردیم مامانش هم این طور گفته خستم به خدا خستم انقدر حالم خرابه میشه اعصابم خورد میشه با پسرمم بد رفتاری میکنم نمیتونم مادر خوبی براش باشم هر چقدر با شوهرم دعوا کردم قهر کردم اصلا درست نمیشه روز به روز بدتر میشه از لحاظ روحی داغوونم