شب بود از مهمونی برمیگشتیم اومدیم به ی فقیر که داشت از تو آشغال وسیله جمع میکرد کمک کنیم شب عیدم بود گفتیم ی تومن پول بهش بدیم هم خوشحال شه شب عیدی هم ما ی ثوابی کنیم. لباسش خیلی داغون بود گفتیم خوشحالش کنیم. تا ما خاستیم بهش برسیم سوار موتور پر از وسیله هایی که از تو اشغالیا جمع کرده بود شد و رفت هرچی دنبالش رفتیم بهش نرسیدیم تا رفت تو یکی از بهترین محله های شهر مون تو ی خونه ویلایی لوکس که انبارش پر از ضایعات بود و درو فوری بست