تنها خسته بی غذا تو شهر غریب زیر فشار درسا امتحانا رفتارای بد بچه های مردم صورت اخموی استادا
حالا این وسطا بابام زنگ میزنه میگه پول خرج نکن تا آخر برج با همین سر کن🥲
حالا انگار چقد میده همشم خرج سلفو غذا میشه و اسنپ
خیلی خستم خودم بزور زندم گاهی میرفتم غذای بیرون یا خوراکی میخریدم تا یکم دلم خوش باشه حالا نمدونم چیکار کنم دلم یه ارامش ابدی میخواد